فقط 1 عدد در انبار موجود است
بغلیناسور تا آن روز هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت از باباناسورش جدا نشده بود، روزی که امواجِ طلایی خورشید روی دشت موج میزد و دایناسور کوچولوی داستان ما تصمیم گرفت تا بیشتر از دنیای اطرافش باخبر شود؛ وقتی پایش به زمین بازی باز شد شوق و شادی از صورتش پیدا بود اما نه خیلی طولانی، آخه هنوز چیزی نگذشته بود که نویسنده کتاب ،ریچل برایت، برای نمایش قدرت دوستی و مهربانی چند قُلُپ غصه را به قصه راه داد.
| وزن | 131 گرم |
|---|
آیا مطمئن هستید که میخواهید این محصول را از سبد خرید حذف کنید؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.