53.000 تومان
برای همه ما پیش آمده؛ در جمعی اسم یک اثر ادبی آمده و بعد از ما پرسیدهاند « نخواندهای؟ چطور ممکن است!».
دن ویلبر، نویسنده کتاب «چگونه کتاب نخوانیم» با به نقد کشیدن چنین واکنشهایی به زبان طنز کتابی نوشته است که در آن به تعدادی از آثار مطرح جهانی و متعلق به ادبیات انگلیسی اشاره کرده و اطلاعاتی را داده تا خواننده از بیخبری مطلق راجع آنها خارج بشود.
حتماً برایتان جالب خواهد بود اگر در همین ابتدا، چند خط از غیرمتعارفترین و جذابترین پاراگرفهای کتاب را بخوانید: این کتاب برای آنهایی که اصلاً کتاب نمیخوانند، خیلی خوب است. همه، حتی آنهایی که قرنی یک بار فقط لای یک کتاب را باز میکنند، عقلتان را از روی این میسنجند که چهطور درباره کتابی که خواندهاید حرف میزنید.
من یادتان میدهم چطور فقط یک نگاه به کتابهایی که دوستان پرافادهتان معرفی میکنند بیندازید و بعد رویشان را کم کنید!
شوخی با کتابها
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «کتاب خواندن خیلی سخت است ولی کار ارزشمندی است. اُه، صبر کنید … ببخشید! فکر کردم دارم با بچههای پنج ساله حرف میزنم که تا حالا تلویزیون تماشا نکردهاند و از حیاط خانهشان دورتر نرفتهاند. اصولاً کتاب خواندن کار بیخود و مسخرهای است … .
چگونه کتاب نخوانیم
من که سخنرانیهای نوآم چامسکی را از نزدیک دیدهام دارم میگویم کتاب خواندن خسته کنندهترین کارِ دنیاست. اصولاً کتاب خواندن، یک مکالمه یکطرفه و طولانی است. تصور کنید کتاب محبوبتان را در کافه ملاقات میکردید … او شروع میکرد به پرچانگی و حال همه را در آن کافه بههم میزد.
برشی از کتابهای معروف جهان
حتی اگر کتاب محبوبتان رمانی از بوکوفسکی بود شما مجبور بودید کنارش بنشینید و ساعتها به داستانهای او گوش کنید؛ طوری که آخرش دلتان میخواست خودتان را بکشید.» با چنین پاراگرافی احتمالاً شما نسبت به خواندن کتاب کنجکاو میشود اما حقایقی وجود دارد که شاید حتی در تضاد با ایده اولیه کتاب باشد، مثل اینکه صرفاً کسانی از «چگونه کتاب نخوانیم» لذت میبرند که آشنایی عمیقی با ادبیات داشته باشند، چرا که فقط در آن صورت است که متوجه شوخیهایش میشوند!
یک اشتیاق تازه برای خواندن
ناشر در پشت جلد «چگونه کتاب نخوانیم» ایده جالبی به کار بسته. او آن را کتاب طنزی معرفی میکند که برخلاف نام خود، با معرفی آثار برجسته ادبیات کلاسیک و بعضی آثار روز دنیای انگلیسیزبان، خواننده را به کتابخوانی دعوت میکند.
در عین حال، نویسنده در ابتدای کتاب آورده که: « اگر این کتاب را بخوانید، دیگر تا آخر عمر نیاز ندارید حتی یک کتاب دیگر بخوانید. »
اما وقتی کتاب را زمین میگذاری تازه یاد تمام چیزهایی که خوانده و نخواندی میافتی و دلت میخواهد با نگاهی جدید همه را بخوانی. دوست داری نگاهی به کتابهای «جین آستین» بیندازی و ببینی واقعا در روزگاری میانه جنگ، از عشق و ازدواج چه گفته بود؟
یا چرا وقتی «سیلویا پلات» بخوانی باید کَلَکَت کَنده شود؟ شرقشناسی ادوارد سعید چه ربطی به کاریکاتور نژادپرستانه دارد؟ و هزاران سوال از این دست که بیپاسخ میماند و فقط کنجکاوی تحریکشدهات رهایت نخواهد کرد».
کتاب خوانی، شوق دانستن یا پز دادن آگاهی؟
«چگونه کتاب نخوانیم» برخلاف ادعای متحدکردن تنبلهای جهان، اتفاقا برای آدمهای کتابخوان است. اگر با کتاب میانهای نداشته باشی، نه طنز جذاب آن را درک میکنی نه حوصله خواندنش را خواهی داشت. فقط یک خوره کتاب میتواند با جوکهایی که برای رمانهای انگلیسی و روسی و یونانی گفتهشده، قهقهه بزند. اگر سنخیتی با ادبیات و کتابها ندارید، این کتاب هیچ جذابیتی برایتان نخواهد داشت و طنز و کنایه آن را درک نخواهید کرد.
معرفی ۱۰ کتاب عاشقانه
در مقدمه این کتاب میخوانیم: «دیگر هیچکس وقت کتاب خواندن ندارد. من حتی برای ویرایش این کتاب هم وقت نگذاشتم، اما به شما یک قول میدهم؛ اگر بتوانید بخشهایی از این کتاب را بخوانید، دیگر تا آخر عمرتان لازم نیست کتاب بخوانید! جای اینکه به خودتان زحمت بدهید و معرفی و نقد پشت جلد کتابها را بخوانید، یک نگاه گذرا به این صد – دویست صفحه بیندازید و بعد وانمود کنید محشرترین کارهای ادبی تاریخ را خواندهاید.